کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین) ، توسعاً، رز. درخت انگور. (یادداشت مؤلف). رز. تاک. کرم. میو. میوانه: شاخ انگور کهن دخترکان داد بسی. منوچهری. و رجوع به رز و گیاه شناسی گل گلاب ص 162 شود
کسی که درباره موجودات انگل مطالعه و بررسی کند. شخصی که تخصص و تبحر در شناسائی موجودات طفیلی دارد. طفیلی شناس. (فرهنگ فارسی معین) ، توسعاً، رز. درخت انگور. (یادداشت مؤلف). رز. تاک. کرم. میو. میوانه: شاخ انگور کهن دخترکان داد بسی. منوچهری. و رجوع به رز و گیاه شناسی گل گلاب ص 162 شود
آنکه توقفگاههای بین راه را شناسد. آنکه از منازل سفر آگاه باشد: چو شه دید کآن لشکر بی قیاس در آن ره نباشند منزل شناس. نظامی. زمین را شود میل و منزل شناس به تری و خشکی رساند قیاس. نظامی. نمودند منزل شناسان راه که چون شه کند کوچ از این کوچگاه. نظامی. چو دیدند کآن پیک منزل شناس به منزل شود بی رقیبان پاس. نظامی. بدین گونه مساح منزل شناس ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس. نظامی. تو منزل شناسی و شه راهرو تو حقگوی و خسرو حقایق شنو. سعدی (بوستان). ، عارف. (آنندراج). مرد عارف و مجرد. (ناظم الاطباء). رجوع به منازل شناسان شود. - منزل شناسان پی گم کرده، شناسندگان منزلی که اثر قدم آنجا دیده نمی شودو آن کنایه از عارفان و مجردان فانی باشد. (برهان) (آنندراج)
آنکه توقفگاههای بین راه را شناسد. آنکه از منازل سفر آگاه باشد: چو شه دید کآن لشکر بی قیاس در آن ره نباشند منزل شناس. نظامی. زمین را شود میل و منزل شناس به تری و خشکی رساند قیاس. نظامی. نمودند منزل شناسان راه که چون شه کند کوچ از این کوچگاه. نظامی. چو دیدند کآن پیک منزل شناس به منزل شود بی رقیبان پاس. نظامی. بدین گونه مساح منزل شناس ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس. نظامی. تو منزل شناسی و شه راهرو تو حقگوی و خسرو حقایق شنو. سعدی (بوستان). ، عارف. (آنندراج). مرد عارف و مجرد. (ناظم الاطباء). رجوع به منازل شناسان شود. - منزل شناسان پی گم کرده، شناسندگان منزلی که اثر قدم آنجا دیده نمی شودو آن کنایه از عارفان و مجردان فانی باشد. (برهان) (آنندراج)